Friday, December 21, 2007

متبرك باد دم آن خليل مسيحا نفس

ابراهيم
برخيز
هنگامه ي رستگاري است اين
جامه به خود مپيچان
بگذر از خوف
بگذر از هوشياري
به پا خيز
وان دشنه ي تيز بر كف گير
وان نازنين فرزند به قربانگاه ببر
كه فديه داده شدي
به ان ذبح عظيم






.
.
.
سبا ل م

Thursday, December 20, 2007

از دست رفته

حتي باران ممتد اين روزها هم نتوانست
اين چركابي گسترده را
آسماني كند
.
.
.
سبا ل م

Wednesday, December 19, 2007

بزن مطرب

با اینکه تاریخ بشر سرتاسر حماقت است و پس از ده هزار سال هنوز جنگ میان قوی و ضعیف بدوی تر از گذشته برقرار است و با اینکه آدم های این روزگار در سودای خوشبختی های بزرگ زندگی را فراموش کرده اند و فراموش شده اند ، من هنوز معنای کوچک خوشبختی را در یک لیوان شیر نیم گرم با یک قاشق عسل ، که صبح به صبح از دستان نازنین مادر می گیرم ، حس می کنم
.
.
.
سبا ل م

Monday, December 17, 2007

زنده باد مرگ ، جاودانه با انسان

با لب هاي خشك
گرد مر گ بر پيشاني
و نگاهي خيره مانده به ناكجا
...
انساني در آستانه ي مردن است



.
.
.
سبا ل م

Saturday, December 15, 2007

باز باران

اين باران انگار
از سر خشم مي بارد
ناله هاي زمين
دلم را آشوب مي كند
تاريكي و نور
بر هم پنجه مي كشند
و من مي دانم اين بار هم
اين جدال خير و شر
به صبحي بي نشانه
بي سر انجام
رها مي شود
و آن صبح بي فروغ
نه درفش پيروزي نور بر فراز خواهد داشت
ونه خاكستر خاك الودن پشت شر را به زير
اين فقط افسون اين جنگ است
و توهم يك توالي در هم تنيده

...


.
.
.
سبا ل م

Saturday, December 1, 2007


در شهر من

زمستان

با اولین برف متولد شد

در سکوت

جشن می گیریم

که خواب کودکان خلقت

نیاشوبد



.

.

.

سبا ل م